Saturday, December 15, 2012

هیچوقت نتونستم معنی واقعی بعضی کلمات رو بفهمم ،یا تناقض عجیبی رو که بین معنای حقیقی با معنای متداول این کلماته درک کنم .مثلا هیچوقت نتونستم بفهمم چرا به زنی که از سر نیاز،بدون هیچ تظاهری ،خودش رو در اختیار یه مرد میذاره ،میگیم فاحشه ،ولی زنی که یه عمر مردی رو در توهم عشق نگه میداره و به هزار شکل اونو به بازی میگیره تا ازش منفعت مالی ببره به صرف امضا یک کاغذ پاره ،میشه نجیب و محترم .یا نمیدونم چرا به آدمایی که به رومون لبخند میزنن و از الفاظ مودبانه استفاده میکنن ،در حالیکه نمیخوان سر به تنمون باشه ،میگیم مبادی آداب ،ولی آدمایی رو که با صداقت تو چشامون نگاه میکنن و میگن که برامون وقت ندارن ،آدمای بی ملاحظه و حتی بیشعوری قلمداد میکنیم .و هزار تا مورد اینجوری دیگه ...نمیدونم اونی که باید عوض بشه این کلمات و معانیشونه ،یا فرهنگ و دید ما نسبت به مسایل .فقط میدونم که یه چیزایی ،یه جورایی ،سر جاشون نیستن .شایدم اونی که سرجاش نیست ،خود مائیم .شاید لازم باشه یه تکونی بخوریم و حرکتی کنیم .حرکتی از سطح به عمق ...

No comments:

Post a Comment